آخرین مطالب پيوندها
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خنده و آدرس gigi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان
|
سیل خنده
به هم بخندیم نع باهم بخندیم
یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:, :: 1:56 :: نويسنده : ziziemdad
مورد داشتیم دختره داشته رانندگی میکرده یادش
رفته دنده چنده زده بغل دوباره از دنده یک شروع کرده
"خیلی بی نمکه ولی بخونید باحاله"
دوتا کر به هم میرسن
اولی:داری میری ماهیگیری؟؟
دومی:نه دارم میرم ماهیگیری اولی:اه فکر کردم داری میری ماهیگیری
یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:, :: 1:46 :: نويسنده : ziziemdad
کارت شارژ گرفتم به بابا بزرگم میگم
بخون رمزشو من بزنم برداشته میگه
هیفده تیلیاردو ونهصدو نو سه میلیاردو.... یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : ziziemdad
میگن دستشویی های جهنم این شکلیه
من رفتم توبه کنم
http://sapoor.loxblog.com/ منبع: یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:, :: 1:35 :: نويسنده : ziziemdad
مله چیست؟؟؟؟؟ آیا ابزاری برای بنایی و گچ کاریست؟؟؟؟ خیر....!! جواب تلفن دادن منشی های ایرانی با دماغ عمل کرده ..... یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : ziziemdad
در شهری در امریکا .آیشگری زندگی میکرد
که سالها بچه دار نمیشد.اونذر کرد اگر
بچه دار شود تا یک ماه سرهمه ی مشتریان
را به رایگارن اصلاح کند .
بالاخره خدا خواست و او بچه دار شد!
روز اول شیرینی فروش ایتالیایی وارد مغازه شد
پس از پایان کار "هنگامیکه قناد خواست پول بدهد"
ارایشگر ماجرارا به او گفت.فردای ان روز وقتی ارایشگر
خواست مغازه اش را باز کند یک جعبه ی برزگ شیرینی
ویک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود.روز دوم یک
گل فروش هلندی به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب
کند ارایشگر ماجرارا به او هم گفت فردای ان روز وقتی ارایشگر خواست
مغازه اش را باز کند گل بزرگ ویک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش
دم در بود روز سوم یک مهدس ایرانی به او مراجعه کرد ودر پایان کار ارایشگر
ماجرارا به او گفت واز گرفتن پول امتناع کرد حدس بزنید فردای ان روز وقتی
ارایشگر خواست مغازه راباز کند باچه منظره ای روبه رو شد؟؟؟فکر کنید .
.
.
.
.
.
.
.
شما هم یک ایرانی هستید حدس بزنید....
.
.
.
چهل تا ایرانی دم رد صف کشیده بودنند و غر میزدنند که
"پس این مرتیکه چرا باز نمیکنه " جمعه 7 شهريور 1393برچسب:, :: 3:6 :: نويسنده : ziziemdad
به غضنفر میگن :سفر حج چطور بود؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
میگه :عالی بود انقدر سنگ به سر و صورتم خورد
ولی بازم بوسیدمش! |
|||||||||||||||||
![]() |